برای تحلیل این موضوع به سه رکن رجوع میکنیم، ابتدا، نوجوانان، نوجوانانی که با اعتقاد به معاد و دیدار پس از مرگ دست به خود کشی می زنند، این جمله متناقض است،اعتقاد به معاد یعنی اعتقاد به خدا و اعتقاد به خدا باید مانع از خودکشی شود در حالی که نمیشود، این تناقض ما را به یاد مارکسیست های مسلمان می اندازد، و اتفاقا ماجرا خیلی شبیه است، نوجوانان همچون مارکسیستهای مسلمان، در زندگی روزمره خود با ارزش های مختلفی روبرو هستند، بخشی اسلامی، بخشی سنتی و بخشی غربی(سنت های اسلامی و سنتی الزاما بر هم منطبق نیستند) عملا هر سه ارزش به خاطر تغییر محتوایی جامعه نمی توانند پاسخگوی طرفین باشد، عدم رابطه در یک طرف و داشتن رابطه در طرف دیگر، عشق و وفای به عهد در یک طرف و کام گرفتن و غیب شدن در طرف دیگر، عملا افراد را دچار تضاد می کند، البته منظور این نیست که این تضاد الزاما درست است و یا تضادی ذهنی ست، همانطور که مارکسیست های مسلمان از طرفی پا در ارزش های اسلامی داشتند، نمی توانستند به رهایی از آن فکر کنند، ایمان به معاد، از طرفی ارزش های جدید و راه پیروزی را در مارکسیست می دیدند، هر دو متضاد اما گیر افتاده در هر دو ارزش، (هر چند در نهایت ارزش های مارکسیستی می چربد) در این جا نیز ارزش های غیر اسلامی که همان خودکشی ست بر ایمان بر معاد و آخرت می چربد.
مسئلهی اساسی آن است که نمیشود با نفی کردن چنین فرآیندی آن را خط زد، جامعه هر روز به سمت گذار ارزشی گام برمی دارد، ارزشهای اسلامی و سنتی و هجوم ارزش های غربی و تغییر سبک زندگی ها جامعه را گیج کرده است، نه انجام ارزشهای سنتی آرامش بخش می شود، و نه عملا امکان انجام ارزش های سنتی هر روز سخت تر میشود، و نه ارزش های غربی میتواند آرامش خاطر بیاورد زیرا هنوز بخش اعظمی از جامعه خود را متعلق به ارزش های گذشته می دانند هر چند ممکن است گاهی از آن عبور کنند، این موضوع در نوجوانان و جوانان شایع تر است چرا که تعلق آنان به هر دو ارزش کم است و به همین میزان آسیب پذیری بیشتری دارند. اما رکن دوم و سوم به هم شبیه هستند اما در شیوه ی اعمال قدرت متفاوتند، رکن دوم خانواده و رکن سوم مسئولین حکومتی( یا همان دولت) است که در این دوگانگی به طیف ارزش های سنتی و اسلامی بیشتر وفادارند اما عملا قادر به درک ویژگیهای جامعه ی جدید نیست، تغییرات را تنها تغییرات ذهنی می داند و به خاطر شکاف سنی گسترده نمی توانند خواست های جدید را با ارزش های خود منطبق نمایند در نتیجه نه نوجوان، دو بخش دیگر تصمیم گیر را درک میکند و ارزش های آنها را می پذیرد، و نه خانواده و دولت، حاضرند به درک شرایط دگرگونی اجتماعی هستند تا به کمک نوجوانان بیایند و عملا آنها را در این بستر تنها میگذراند.
اما در این دوران گذر مسئولین فرهنگی، صدا و سیما، دانشگاه در راستای ارزش گذاری هیچ کمکی به جامعه نمیکنند، صدا و سیما همان سبک زندگی غربی را تبلیغ میکند، مسئولین فرهنگی دغدغه های دیگری دارند و دانشگاه تماشاچی میدان است. در حالی که انتظار می رفت با توجه به دگرگونی به وجود آمده ارزش های اسلامی که الزاما منطبق بر سنت نیست و میتواند بخش اعظمی از گاف به وجود آمده را پر نماید با کم کاری ارگان های مسئول سهم خود را به ارزش های غربی بدهد.
آنچه در این میان مهم است این هشدار اجتماعی است که ما در ارزش گذاری جدید به کدام سمت در حال حرکت خواهیم بود آیا میتوانیم ارزشهای اسلامی را نهادینه نماییم و یا باید شاهد پاسخگویی ارزش های غربی به زندگی ماشینی باشیم؟